معنی مخلوط کن

حل جدول

مخلوط کن

معادل فارسی بِلِندر

میکسر


مخلوط کن صنعتی

میکسر


مخلوط

قاطی پاطی

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

مخلوط کن

خلاطه


مخلوط

خلیه، مزیج

لغت نامه دهخدا

مخلوط

مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخلوط

آمیخته، درهم

کلمات بیگانه به فارسی

مخلوط

درهم، آمیخته

فارسی به ایتالیایی

مخلوط

misto

miscela

فرهنگ معین

مخلوط

(مَ) [ع.] (اِمف.) آمیخته شده، به هم آمیخته، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق. محلول.

فرهنگ عمید

مخلوط

آمیخته‌شده، درهم‌شده، به‌هم آمیخته،

معادل ابجد

مخلوط کن

755

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری